سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیور دانش، احسان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:5بازدید دیروز:5تعداد کل بازدید:67129

 :: 87/6/5::  12:43 عصر

اگر با نگاهی دقیق تر به نحوه ظهور ادیان در جوامع مختلف نگاه کنیم،‏ میبینیم که اونها وقتی ظهور کردند که لازم بوده عقاید جامعه از سستی و نخوت بیرون بیان و خرافات و کژاندیشی ها رو پس بزنن. هر چند بسیاری از ادیان پس از اونکه تونستن باعث نجات جامعه خودشون بشن،‏ خودشون دچار انحطاط و تحریف شدند و در نهایت حتی برخی به زوال کشیده شدند. به هر صورت به نظر من هر دین دارای دو پیام اصلی برای جوامع بوده. اول ایجاد ارتباط مناسب بین بنده و خدا و دوم آزاد کردن عقل انسان از قیود خرافی برای نیل به عدالت! یعنی برای نیل به تناسب در افعال و رفتار انسانها.

نوح،‏ ابراهیم، موسی،‏ عیسی و محمد عمده تلاششون این بود که به انسانها آگاهی بدن و اونها رو از بند خرافات رهایی ببخشند. به اونها توانایی فکر بدن!!‏ برای اونها ایجاد سوال کردند و اعتقادات اونها رو به چالش کشیدند!!‏ اطاعت صرف از عقاید اجداد رو زیر سوال بردند،‏ پذیرش دین پدر رو تقبیح کردند،‏ حتی پذیرش دین خودشون رو بدون تحقیق باطل دونستند. خدایان قوم خودشون رو به چالش کشیدند و ... همه و همه اینها یعنی احیای دوباره عقل در جامعه خودشون!‏ حتی برای اینکه انسانها رو آگاه کنن،‏ یک سری قواعد رو که به آزاد سازی عقل و رسیدن به عدالت کمک می کرد و متقضای زمانی هم داشت به قومشون یاد دادند. و خوب البته انتظار داشتند که پیروان اونها این دستورات رو مطابق شرایط زمانه طوری به کار بگیرند که خیر دنیا و آخرت در اون پدیدار بشه؛‏ اما صد حیف که پیروان اونها نتونستند به خوبی از اون دستورات استفاده کنند تا هوا و هوس رو درون خودشون بکشن و از عقل سالم استفاده کنند!!‏ تا اینکه زمان خاتم رسید؛‏ یعنی فرجه به انسانها تموم شد و از اونها انتظار رفت که خودشون به آزاد سازی عقل بپردازند. هر چند این امر برای مدت زمان زیادی طول کشید،‏ اما در اثر تلاشهای دانشمندان،‏ فیلسوفان و حکیمان زیادی،‏ بالاخره انسان تونست در بسیاری موارد هوس رو از عقل جدا کنه و از این نعمت گرانقدر یزدانی برای ارتقای جایگاه انسانی یاری بگیره (هر چند که همین حالا هم سوء استفاده های زیادی از اون رخ می ده،‏ ولی به هر صورت شعله های امید کماکان روشن و پایداره). وقتی عقل انسان به این بلوغ برسه،‏ می تونه با بهره گیری از تجارت قبلی (وحی و تاریخ بشری) و با تحلیل های مناسب در هر زمانی راه رو از چاه بشناسه و کاروان بشر رو به سمت مطلوب پیش ببره.

هر چند که بلوغ عقل تونسته بخشی از کارکرد دین رو تحصیل کنه و بصورت خودکار و پویا کار نو به نو شدن دین رو برای آزاد سازی خودش از هوس انجام بده اما کارکرد دیگر دین که ایجاد ارتباط با حکیم مطلق هست رو نداشته،‏نداره و نخواهد داشت. چرا که ماوراء خودش رو به لحاظ منطقی نمی تونه درک کنه. اینجا دیگه حوزه دله!!‏ دل باید راهی رو پیدا کنه تا به بهترین نحو ارتباط سازنده برقرار کنه و زیبایی های هستی بهره مند بشه.

با این توصیف،‏ تفاوت فرد دیندار و غیر دیندار در بخش اول نیست!!‏ چرا که هر دو باید سعی کنن از عقلشون به نحوه درست بهره بگیرند تا به عدالت برسند. (البته من فکر می کنم کار افراد دیندار واقعی برای پرهیز از هوا و هوس در این بخش ساده تره،‏ ولی به هر جهت هر دو در این بخش یکسان هستند) بسیاری از افراد غیردین دار هستند که با ارایه نظریات خودشون کمک شایانی به اجرای عدالت و توسعه اون کردند و همینطور بسیاری از افراد دیندار که با زحمات خودشون کمک شایان توجهی به ترویج عدالت در زمان خودشون و حتی پس از خودشون داشتند. اختیار ایندو در این حوزه با هم یکسان هست و ادیان نباید بنا به صلاحدید خودشون (که عمدتا صلاحدید دین نیست بلکه مطالی است که در طی زمان به دین اضافه شده و ممکن است هیچ ربطی با اصل اون دین نداشته باشند.) به تحدید اختیار دیندار در این حوزه بپردازند.

اما در حوزه دوم،‏ یعنی ارتباط با خدا تفاوت فرد دیندار با غیر این هست که دیندار سعی می کنه از تجربه نمایندگان دین برای ارتباط با خدا بهره بگیره اما غیر دیندار یا به ایجاد این ارتباط نمی پردازه و یا از تجربه دیگران بهره نمی گیره و خودش راسا به کسب تجربه می پردازه (که خوب البته خطرهاست در آن) که هیچ خللی در اختیار او وارد نمی کنه. اما فرد دیندار هم می تونه با بررسی مذاهب مختلف یک دین و درک میزان تطابق نحوه ارتباط مذهب با خدا با ذاتیات خودش،‏ یکی رو انتخاب کنه و در همون راستا قدم برداره که برای او هم هیچ تحدید اختیاری به وجود نمیاد. که اگر غیر این بود شیرینی عبادتش به تلخی می زد و ارزش خودش رو از دست می داد. «اختیار آمد عبادت را نمک»

بسیاری از ما دین رو معادل با یک ایدئولوژی فرض کردیم و فهم ما از دین هم مطابق با این فرض شکل گرفته. به همه دوستان عمیقا توصیه می کنم کتاب «فربه تر از ایدئولوژی» رو بخونن و حتی بازخونی کنند تا نگرششون به دین عمیق تر و صحیح تر بشه. با توجه به طولانی شدن مبحث دین،‏ سعی کردم که حرفهام رو خلاصه بیان کنم و این بحث رو در همین جا ختم می کنم به امید روزی که بشه مسلط تر و مبسوط تر راجع به حقیقت بحث و گفتمان کرد.

 

توفیق همه شما رو از یزدان پاک خواستارم.


 :: 87/5/23::  11:0 صبح

ساغر عزیز!!‏ وقتی راجع به نظرات شما، نظری ارایه می کنم،‏ شما رو به عنوان نماینده یک طیف فکری می بینم و نه یک شخص خاص!‏ برای همین اولا نظر من به شخص شما بر نمی گرده که خدای نکرده ناراحت بشی و ثانیا پیش فرض من این هست که نظرات بر مبنای سبقه فکری ارایه شده نه سبقه حسی (که البته اگر اینطور هم باشه لزوما غلط نیست)

اما بعد،‏ گفتم بهتره بیشتر هر کدوم از مکانیسم ها رو بشناسیم تا ارتباط اونا رو بهتر بیان کنیم؛‏ برای شناخت هر کدوم از مکانیسم ها ابزاری لازم داریم. شناخت مکانیسم اول بوسیله عقل صورت می گیره و شناخت مکانیسم دوم بوسیله دل!!‏ ایندو در دوره های مختلف در کشاکش با همدیگه بودن و در ادبیات ها و جوامع مختلف و در زمانهای مختلف هر کدوم به نوعی نقش آفرینی کردند. گاهی عقل یکه تاز میدان بوده،‏ گاهی دل بوده و گاهی هر کدوم بخشی از قدرت رو داشتند. وقتی عقل یکه تاز بوده؛‏ احساس به نوعی رانده می شده به گوشه ای و البته انسان منطقی و عقل گرا به پیشرفتهای بزرگی هم دست پیدا کرده!!‏ شاید دوران طلایی حکومت عقل همون دوران مدرنیسم باشه. وقتی نیوتن به تفسیر فیزیک پرداخت و تونست اونرو کاملا فرموله کنه و خیلی از مسائل رو تفسیر کنه؛‏ تقریبا همه علوم روش او رو در پیش گرفتند و فکر کردند که رسیدن به یقین مطلق در چند قدمی اونا قرار داره!‏ از همه چیز مطمئن بودند و با صلابت خاصی پیش می رفتند. در این دوره مکانیسم دوم تقریبا به گوشه ای رانده شده و چون دیگه احتیاجی بش احساس نمی شد (البته برای دوران کوتاه) خیلی ضعیف شد. نه تنها دین،‏ که معنویت،‏ احساس و ... در دنیای ماشین غرق شد و همونجا بود که فیلم ها،‏ شعرها و .. در تقبیح عصر ماشینی پا به عرصه گذاشتند. به هر صورت پس از کشف انیشتین و بور و .. اون اطمینان علمی دوباره از بین رفت و عقل دوباره سر جای خودش نشست.

مکانیسم دوم هم گاهی صحنه رو به دست خودش گرفته!!‏ عقل رو تعطیل کرده و هر گونه پیشرفت در دنیا رو از انسان صلب کرده. گاهی انقدر خفقان رو زیاد کرده که شده دوره رنسانس و گاهی هم سعی در ترویج علوم خفیه کرده و جامعه مرتاض های هندی و ... رو تشکیل داده.

وقتی ایندو دست به دست هم دادن و به تعادل رسیدند،‏ شاهد رشد و شکوفایی بودیم!!‏ هر چند که این دوره ها دوره عمر زیادی نداشتند و اون هم به این خاطر بوده که ایجاد تعادل بین این دو مقوله کار بسیار سختیه.

چیری که برای من مسلم هست،‏ اینه که قرار نیست ایندو در مقابل هم قرار بگیرند که اگر اینطور بشه هر دو نابود می شن. کاربرد مکانیسم دوم جهت دهی هست نه جلوگیری. دین باید بتونه جهت حرکت عقل رو تصحیح کنه نه اینکه جلوش رو بگیره. دین باید جهت میل و خواسته های انسان رو تصحیح کنه نه اینکه اونها رو عوض کنه. دین باید بتونه عقل رو از بند خطا آزاد کنه نه اینکه او رو در بند خرافات کنه. رابطه دین و عقل یک رابطه کاملا پویاست که هر لحظه باید با همدیگه هماهنگ بشن. اما چرا امروزه این اتفاق نیوفتاده؟ چرا اینهمه در تناقض قرار گرفتند؟ چون دین هنوز از تکنیکهایی برای جهت دهی استفاده می کنه که برای عقل چند صد سال پیش مهیا شده!!‏ لازمه که تکنیکهای جهت دهی یکبار دیگه به روز بشن تا ببینیم که ایندو مساله چقدر قرابت دارند.

در مطلب آتی به بیان نحوه اتصال ایندو می پردازیم و بحث رو کاربردی تر می کنیم.


 :: 87/5/16::  12:15 عصر

اول سپاس گذاری ویژه بابت کمک دوستان که با نظراتشون من رو در اصلاح و شفاف سازی اعتقاداتم یاری می رسونند.

دوم معذرت خواهی برای دیرکرد در بارگذاری مطلب جدید! من این مطلب رو نوشتم ولی متاسفانه ذخیره نکرده بودم و از دست رفت.

سوم مطلب این بار به بیان نظراتم راجع به نظرات ارایه شده برای مطلب قبلی هست و امیدوارم که منجر به غنی شدن دیدگاههای هر یک از ما بشه.

با نظر حمید شروع می کنم که گفته «وقتی چیزی رو از روی اختیار می پذیرید، دچار محدودیت اختیار نمی شید» من و هر عقل سلیم دیگه ای هم با این عبارت موافقه، اما نکته مطلب در جای دیگریست. به نظر من نکته مطلب اینجاست که شما کلیات دین رو پس از بررسی ها و سبک سنگین ها می پذیرید (با اختیار) و پس از اون جزئیات رو می پذیرید (به اجبار)!! برای مثال وقتی شما به وحدانیت خدا اقرار می کنید و وجود قیامت رو بصورت ایمانی تایید می کنید و تصدیق می کنید که بنده ای صادق به نام محمد پیام رسان خدای واحد هست، داخل در دین اسلام شدید. اما بعد از اون از شما انتظار می ره رفتارهای از خودتون بروز بدید که مختارانه اونها رو نپذیرفتید (یعنی انتخاب شما نبوده و به تبع اون عقل شما در اون دخیل نبوده). در اینجا تحدید اختیار هم عیار تحدید و بل تعطیل عقله.

حمید جان می دونم که تو هم به تعطیل شدن عقل اعتقاد نداری، اما باید بدونیم که پیامد ناگریز بهره گیری از عقل همونه که ساغر اشاره کرده که «هر جاش رو که بخوام می پذیرم و هر جاش رو نخوام ...» البته می دونم که مقصود ساغر خواستن بر مبنای عقل و نه تمایلات و خواسته های شخصی. از طرف دیگه روایتی رو شنیدیم که « ما حکم به الدین، حکم به العقل و ما حکم به العقل حکم به الدین»!! اما در واقعیت می بینیم که امروزه بسیاری از احکام این دو در تعارض هستند. برخی می گن که دلیل این تعارض اینه که عقل ما ناقصه و توانایی فهم احکام دین رو نداره، اما به نظر من اگر اینطور بود بیان چنین روایتی از پایه بی مورد بوده؛ چراکه عقل کامل در این دنیا وجود نداره، پس حکم این دو هیچوقت منطبق بر هم نمی شه. از طرف دیگه نمی شه از کسی که تمام زندگی او بر پایه عقل و دانسته هاش اداره می شه (که فکر کنم همه ما اینطوریم) انتظار داشت که دائما به خودش بقبولونه که بر اساس نادانسته هاش رفتار کنه؛ نتیجه این می شه که «ترجیح میدم (می دیم) بر اساس دانسته هام زندگی کنم». این تعارض بزرگ کسانی هست که می خوان دین و دنیا رو کنار هم جمع کنند. آجودان برای بیرون رفت از این تعارض، رفتارهای دین همچون نماز و روزه رو ابزاری دونسته برای رسیدن به «غایت مساله که شناخت و معرفت خداست». اما مساله اینجاست که سراغ داریم افرادی رو که نمازگزارند و روزه دار و بویی از معرفت الهی نبوردند و همینطور غیر نمازگزاران و روزه دارانی که حیران عظمت یزدانی اند!! پس حداقل نمیشه ادعا کرد که این ابزار تنها ابزار معرفت هستند و باید حتما اینها مورد استفاده قرار بگیرند. هادی شیرین رویکرد عکس آجودان رو در پیش گرفته. گفته برای رسیدن به مقدار زیادی مطلوبیت حاضره هر کاری بکنه (که من بعید می دونم اینکار رو بکنه، ولی فرض می کنم که برای رسیدن به اون هر کاری می کنه!!) ولی خوب به شرطیکه کاملا مطمئن باشه به اون مطلوبیت می رسه؛ بعد اومده یک سری فروض قرار داده که من بشون می گم فروض بعیده و گفته با در نظر گرفتن این فروض و اینکه عمل به اونها منجر به رسیدن به سود زیادی می شه هر فرد عاقلی عامل رفتار دینی می شه. (لفظ عاقل رو از خودم آوردم، اگه نامناسبه عوضش کن). اما به نظر من این هم نمی تونه باعث آشتی دین و دنیا بشه و تکلیف رو روشن کنه؛ چرا که منطق عالم دور کاملا متفاوت از منطق عالم نزدیک (دنیا) است و اینطور نیست که شما مطمئن باشید به ازای انجام مناسک خاصی حتما به مطلوبیت خواهید رسید. ضمن اینکه یافتن همان باید ها و نباید (در صورتیکه موجود باشد) به معنای همان ارتباطی است که ما الان دنبالش هستیم.

به نظر میاد باید بیشتر راجع به ارتباط مکانیسم اول (خصوصا عقل دنیوی) و دوم (خصوصا دین) فکر کنم/کنیم و نقطه تعادل اونها رو بشناسیم.

 


 :: 87/5/8::  11:56 صبح

آیا انسانی که به اختیار خودش دینی رو پذیرفت و وارد اون دین شد، دچار تحدید اختیار می شه؟! یعنی وقتی فردی دین مسیح، یهود و یا اسلام رو پذیرفت دیگه باید سمعا و طاعتا بشه؟! یا باز هم اختیار وجود داره؟ اصلا معنای پذیرش دین یعنی چه؟

این سوالیه که مدت زیادیه ذهن من رو به خودش مشغول کرده و فکر می کنم همش معطوف بشه به این که معنای پذیرش دین چیه؟! ایده این سوال وقتی در ذهنم شکل گرفت که تفاوت آشکاری در رفتار فرد دین دار و غیر دین دار ندیدم!!‏ از خیلی وقت پیش با خودم قرار گذاشتم که حداقل با خودم رو راست باشم و الکی از اعتقاداتی که جامعه به من تحمیل کرده و یا به هر صورت در ذهن من شکل گرفته دفاع نکنم؛‏ عهد کردم هر جایی که حرف حقی شنیدم بدون تعصب با اون برخورد کنم. .بسیاری از دینداران رو دیدم که به راحتی و با توجیه به هم تهمت می زنند، افترا می زنند،‏ دروغ مصلحتی!!‏ می گن،‏ غیبت می کنند،‏ از دین برای کسب منعفت شخصی بهره می گیرند و ... و بسیاری غیر دیندار دیدم که مراعات حقوق دیگران می کنند،‏ به دیگران محبت می کنند،‏شادی ها رو با اونها قسمت می کنند و ...

من هر چه سعی کردم نتونستم گروه اول رو بر گروه دوم ارجح بدونم. بسیاری از گروه اول رو دیدم که دعا می خونند تا گناهانشون بخشیده بشه و اونوقت جسورتر از پیش گناه مرتکب می شن و برخی از گروه دوم رو دیدم که حقیقتا با نیت (شکرانه بازوی توانا،‏ بگرفتن دست ناتوان است) به مردم خدمت می کردند. به نظرم هیچوقت خدا بر رفتار نامناسب یهودیان با مسلمانان سنی فلسطین،‏ با رفتار نامناسب مسلمانان سنی با شیعیان،‏ با رفتار نامناسب شیعیان با غیردینداران و ... صحه نگذاشته و نخواهد گذاشت. در قران در مورد عالمان یهود که بیان می داشتند خداوند عهد کرده که آنها به بهشت بروند می فرماید کدام عهد؟ ما با کسی چنین عهدی نداریم!!‏ این مورد قابل اتلاق به تمامی دینداران است. اینطور می فهمم که معنای دیندارای آن چیزی نیست که در بین غالب دینداران اعم از مسلمان و یهود و ترسا و زرتشت و ... جاری است؛ دینداری، نماز و روزه و کلیسا و مغان و غسل تعمید و ریش و کلاه و ... نیست که البته هر یک از اینها جزء نمایشی ادیان است که به مقتضای جامعه و مکان و زمان پیدایش و توسعه و ترویج هر دین شکل گرفته است. لباس ها در سرزمین های مختلف با هم تفاوت های بسیار زیادی دارد،‏ یکی گشاد،‏ یکی تنگ،‏ یکی چیندار و یکی ساده،‏یکی سبز و دیگری ... اما کارکرد همه یکی است. حفاظت و پوشش بدن انسان. چرا یکی دشداشه می پوشد و دیگری کیمونو؟ تفاوت مقتضیات.

دین دار کیست؟ ارتباط او با مکانیسم اول و مکانیسم دوم چگونه است؟ اگر بتوان به این سوالات جواب قابل قبولی داد،‏می توان مشی مناسب برای زندگی تعریف کرد و از سردرگمی ها جست. منتظرم ...


 :: 87/4/25::  8:0 عصر

اینطور گذشت که لزوم برخورداری از دین، این هست که رسیدن به حقیقت مطلق و یا حداقل گام برداشتن در راه او هم نیازمند اسباب و وسائلی است که اگر فردی بدون راهنما و شخصا خواسته باشه در این مسیر قدم برداره با چالشهای بزرگی روبرو می شه، همینطور بیان کردیم که ادیان مختلف برای اینکه مبنای کارشون رو صداقت قرار دادند و عقلا از نقاب دار بودن دینداران جلوگیری می کنند، در نتیجه نمی توانند اجباری در پذیرش داشته باشند؛ اما سوالی که الان مطرح میشه این هست که آیا انسانی که به اختیار خودش دینی رو پذیرفت و وارد اون دین شد، دچار تحدید اختیار می شه؟! یعنی وقتی فردی دین مسیح، یهود و یا اسلام رو پذیرفت دیگه باید سمعا و طاعتا بشه؟! یا باز هم اختیار وجود داره؟ اصلا معنای پذیرش دین یعنی چه؟ فرد دیندار به چه کسی می گن و تفاوت فرد دیندار با غیر دیندار در رفتار عادی زندگی چیه؟ آیا چون فردی دیندار شد مسائل بر او آسان تره؟ و یا هر دعایی که بکنه مستجابه؟ اصلا بهانه افراد برای اینکه دین رو بپذیرند چیه؟ دینداران چه مزایایی نسبت به غیر دارند؟ چه برتری دارند؟

برای ورود به بحث لازم می دونم که مطلبی رو راجع به برداشت شخصی خودم از هستی شناسی بگم و در مطالب آتی، راجع به سوالات بالا به نوبت تبادل نظر می کنیم.

به نظر من خداوند هنگام آفرینش عالم، دو ساز و کار کلان رو در هستی قرار داده که به صورت دو لایه که یکی در دیگری محاط شده قابل مشاهده است. مکانیسم اول،  مکانیسم قوانین و ساز و کارهای طبیعته، این مکانیسم انقدر خوب و کامل طراحی شده که برخی اصطلاح ساعت سوئیسی رو به اون دادند. این گروه معتقند که خداوند برای یکبار جهان رو خلق کرد و این مخلوق انقدر خوب طراحی شده که دیگه نیازی به خالق خودش نداره. حتی این مکانیسم انقدر خوب طراحی شده که برخی ماتریالیست شدند و منکر وجود چیزی غیر از این طبیعت شدند. انقدر خوب طراحی شده که وقتی محققان بیشتر اون رو فهمیدند و نسبت به ظرافت های اون اشراف پیدا کردند، فقط احاطه به اون رو علم دونستند و غیر از اون رو جزو علوم نیاوردند (مراجعه کنید به تعریف علم در دوران مدرنیسم) دستیابی به هر موفقیتی ملزوم شناخت قواعد بازی با اون هست. اگر قراره تلاشی به ثمر بشینه باید مطابق با قواعد این مکانیسم باشه، اگه قراره کنکور قبول شید، اگه قراره قهرمان تیراندازی بشید، اگه قراره خواننده مشهوری بشید و ... باید لوازم مورد نیاز که درون این مکانیسم وجود داره رو انتخاب کنید و سعی کنید با استفاده درست از اونها به مطلوبتون برسید. در تعبیر قرآنی از این مکانیسم تحت عنوان رحمانیت خداوند یاد شده؛ یعنی رحمت عام خداوند که تمام عالم رو در بر گرفته.

اخیرا تلاش­هایی داره صورت می گیره که تمام مسائل مرتبط با آدمی از زاویه این مکانیسم توجیه بشه؛ مثلا در مورد عاشق شدن، توضیح می دن که وقتی انسانی عاشق می شه که هورمون خاصی در بدن اون ترشح می شه و فرد دچار هیجانات خاصی می شه و ... اما به نظر من هیچگاه چنین توجیهاتی نمی تونه حس فرد رو تشریح کنه و برای اون دلیل بیاره

این حس بخشی از همون مکانیسم دوم هست که خداوند اون رو در نظام هستی تعبیه کرده، ساز و کار دوم طوری نیست که برای همه به یک صورت باشه، اینطور نیست که همه ازش یه درک مشترک داشته باشند، یا تحت کنترل و اختیار افراد باشه! هر کسی از شادی یک درک داره، از عشق یک درک داره، از زیبایی و از معنویت. البته برای رسیدن به مطلوب هایی که در این بخش وجود داره باید از اسباب و وسائل ساز و کار اول استفاده کرد، چرا که انسان محدود در اونها شده، حظی که افراد مختلف از این مکانیسم دوم می برند، بسته به میزان تجربه شخصی اونها از این ساز و کاره! برخی توانایی جذب بالای زیبایی رو دارند و می تونند بیشتر زیبایی رو ببینند؛ برخی توانایی جذب شادی (البته شادی حقیقی و نه مجازی، منظورم اینه که فرد سعی نکنه خودش رو به زور شاد نشون بده و الکی بخنده بلکه واقعا و حقیقتا شاد باشه) رو دارند، برخی توانایی جذب معنا و ... هر کسی بنا به ظرفیت خودش از این مکانیسم دوم بهره میگیره! البته برخی فعالیت ها هستند در مکانیسم اول هستند که موجب تقویت این مکانیسم دوم می شند، مثلا روشهایی وجود داره واسه اینکه فرد در زندگی بیشتر شاد باشه، یا یوگا می کنه که آرامتر باشه و ... به تعبیر قرانی این مکانیسم، رحیمیت خداوند است که متعلق به افراد خاص می شه! البته خوب عمق رحیمیت هم متفاوته، یه کسی در حد محبت عادی به اقوام و دوستان از اون استفاده می کنند و برخی دیگه واسطه رحمت برای تمام عالم می شن. مولوی در بیان ایندو مکانیسم فوق اینطور می فرماید که:

سنتی بنهاد و اسباب و طرق
طالبان را زیر این ارزق تتق

بیشتر احوال بر سنت رود
گاه قدرت خارق سنت شود

بی سبب گر عز به ما موصول نیست
قدرت از عزل سبب معزول نیست

ای گرفتار سبب بیرون مپر
لیک عزل آن مسبب ظن مبر

هر چه خواهد آن مسبب آورد
قدرت مطلق سبب ها بر درد

لیک اغلب بر سبب راند نفاذ
تا بدانی طالبی جستن مراد

چون سبب نبود چه ره جوید مرید
پس سبب در راه می باید بدید.


   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ